پنجشنبه، مرداد ۱

نوع دوستی

وقتی صحبت از احساسات و عواطف و مردی و مردانگی و مرام و غیرت و محبت و فتوت و نوع دوستی و .... میشه ما ایرونی ها همیشه خودمون رو یک سرو گردن از همه دنیا و مردمش بالا تر می دونیم و تو حرف و سخنرانی و منبر رفتن و دادسخن دادن از اینکه ما چنین هستیم و چنانیم بدون ترمز اینقدر با سرعت پیش می رویم که یکی باید بگیردمون تا خودمون رو خفه نکنیم از این همه مرام و محبت و انسانیت و نوع دوستی و ....
نمی دونم شما تا چه اندازه به این موضوع فکر کرده اید ، ولی من خیلی در این خصوص فکر کردم و این باعث شد که به رفتارهای مردم بیشتر دقت کنم تا واقعا بفهمم در این مورد هم مردم فقط لاف می زنند یا حقیقت امر همین است و به اون توجهی نداشتم ، من معتقدم که مردم ما همیشه در هر موردی خیلی خوب حرف می زنند و سخنرانی می کنند ولی پای عمل که برسه خیلی ها جا می زنند ، از قدیم هم گفته اند که « مرگ خوبه ولی برای همسایه» . تو این مورد هم من هر چی بیشتر دقت کردم بیشتر به این نتیجه رسیدم که اینجا هم از نظر تئوری مردم ما پیش قراول هستند و هزاران داستان و حکایت و افسانه در این مورد دارند ( ایراد نگیرید که نه اینطوری ها هم نیست ما تو جنگ ایثار کردیم و چه و چه) ، قبول دارم همه آدما تو شرایط خاص ممکنه خواسته یا ناخواسته دست به کارهایی بزنند اما من منظور زندگی روزمره است ، زندگی معمولی و ساده نه شرایط خاص ، آیا در زندگی عادی خودمون واقعا اینطوری هستیم . تا حالا به رانندگی مردم تو خیابون دقت کردید ، به ایستادن توی صف ها ، رعایت حقوق در و همسایه و فامیل و دوست و آشنا ، چقدر خالصانه به کسی گفتید دوستش دارید؟ چقدر مهمونی دادید که توقع تلافی نداشتید؟ چقدر هدیه دادید که بیشترش رو متوقع نبودید؟ چند بار به سر این بچه های آدامس فروش سر چهارراهها یا دختر پسر های خردسال کنار خیابون که پشت وزنه دارند مشق می نویسند و هر از گاهی با چشمهای پر از حسرت به دست های شما خیره می شوند، دست نوازش کشیدید؟ تو محیط کار چند بار باعث ارتقا و ترفیع گرفتن همکاراتون شدید و خودتون رو ندیده گرفتید ؟ تا حالا چند بار به یک معلول یا نابینا کمک کردید تا از خیابون رد بشه ؟ تو اتوبوس چند بار حواستون بوده که جاتون رو به یه آدم خسته بدید؟ نا حالا شده تو خیابون همینطور به مردم سلام کنید ؟ چند بار تو جاده رانندگی می کردین و ماشینتون رو برای برداشتن یه تیکه سنک که وسط جاده افتاده متوقف کردید تا مبادا باعث حادثه ای بشه ؟چند بار از همسرتون به خاطر همراهی کردن و زحماتش به عنوان شریک زندگی خالصانه و بدون چشم داشت تشکر کردین ؟ چند بار به همسرو فرزند و همسایه و همکار و دوست و آشنا گفتید که دوستشون دارید و از بودن با اونا لذت می برید؟چند بار به خانه سالمندان سر زدید؟ چند بار رفتید به بیمارستان و از بچه های معصوم و بیگناه سرطانی و معلول عیادت کردید ؟ چند بار به پرورشگاه رفتید و دست نوازش به سر بچه های بی سرپرست کشیدید یا با هدیه ای دل اونا رو شاد کردید؟و چند بار و چند بار و ........
خوبه که آدم بعضی وقتها برای خودش این چند بار ها رو مرور کنه تا حداقل خودش رو بشناسه و ببینه که اینقدر که ادعا می کنیم اهل عمل هستیم یا نه؟
می دونم که برای هر کار نکردمون هزار دلیل می آوریم که نشد و نتونستیم و نمیشه و وقت نکردیم و یادمون رفت و ...... اما برای یک بار هم که شده بدون بهانه به خودمون فکر کنیم ، به کارهایی که کردیم و می کنیم و ببینیم که واقعا کجاییم و داریم به کجا می رویم .

هیچ نظری موجود نیست: