دوشنبه، تیر ۲۹

خدا

کودک نجوا کرد خدایا با من حرف بزن ، مرغ دریایی آواز خواند اما کودک نشنید ؛ دوباره فریاد زد خدایا با من حرف بزن ، رعد در آسمان پیچید ،باز هم نشنید؛ کودک گفت معجزه ای نشانم بده ، طفلی متولد شد اما متوجه نشد ؛ کودک نگاهی به اطرافش کرد و گفت خدایا خودت رو به من نشان بده ، ستاره ای در آسمان درخشید اما باز نفهمید ؛ کودک گریست و گفت خدایا با من در ارتباط باش ...خدا پایین آمد تا اورا لمس کند ...اما کودک پروانه را کنار زد...

۲ نظر:

ناشناس گفت...

پیچک بسنده می کند به سو سوی یک چراغ، ذهنی که از جاده تاریک عبور نمی کند هرگز نمی رسد به منزلی در انتهای باغ.
موفق و پایدار باشید.
علیرضا (MJ)

ALI گفت...

علیرضا جان ممنون از اظهار محبتت
پیروز و سربلند باشی